معنی تولا، مودت

حل جدول

تولا، مودت

دوستی و محبت


تولا ، مودت

دوستی و محبت


مودت

دوستی و محبت

مترادف و متضاد زبان فارسی

تولا

دوستی، محبت، مودت، مهربانی، وداد، همدمی، امید،
(متضاد) تبرا


مودت

تولا، دوستی، رفاقت، صمیمیت، عشق، عطوفت، محبت، مهر، مهربانی، ود، وداد، ولا، دوستی کردن

لغت نامه دهخدا

تولا

تولا. [ت َ وَل ْ لا] (ع اِمص) محبت و امید... و دوست داشتن... اگرچه برای این معنی تولی... است لیکن فارسیان به تصرف خود به «الف » خوانند چنانکه تمنی را تمنا گویند. (غیاث اللغات) (آنندراج). محبت و دوستی. ضد تبرا. (ناظم الاطباء). بجای تولی استعمال شده است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا):
آنگه که مجرد شوی نیاید
از تو نه تولا نه تبرا.
ناصرخسرو.
من تولا به علی دارم کز تیغش
بر منافق شب و بر شیعه نهار آید.
ناصرخسرو.
دینست و علم رحمت و خوددانی
این را اگر تو ز اهل تولائی.
ناصرخسرو.
آید بر هر کس که بر او کرد تولا
از مجلس او دولت و نعمت متوالی.
سوزنی.
نه از عباسیان خواهم معونت
نه از سلجوقیان دارم تولا.
خاقانی.
بگذریم از فلک و دهر، در کعبه زنیم
کاین دو را هم به در کعبه تولا بینند.
خاقانی.
لبهای شاهان درگهش کوثر دم از خاک رهش
جنت به خاک درگهش روی تولا داشته.
خاقانی.
نخستین پیکر آن نقش دلبند
تولا کرده بر نام خداوند.
نظامی.
چگونه ست و این ناحفاظی ز چیست
حفاظ شما را تولا به کیست ؟
نظامی.
چون تبرا نیستت ازخویشتن
پس به عشق او تولا چون کنی ؟
عطار.
که عیبم کند بر تولای دوست
که من راضیم کشته در پای دوست.
سعدی (بوستان).
تولای مردان آن مرزو بوم
برانگیختم خاطر از هند و روم.
سعدی (بوستان).
به تولای تو در آتش محنت چو خلیل
گوئیا در چمن لاله و ریحان بودم.
سعدی.
|| برگشتن. || حکومت نمودن. || به کار کسی قیام نمودن. (غیاث اللغات) (آنندراج). به همه ٔ معانی رجوع به تولی شود.

تولا. (اِ) در فارسی به معنی سگ بچه. (غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع به توله شود.

تولا. (ع اِ) بلا و سختی و داهیه. یقال: جاء بتولاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تاج العروس ج 7 ص 243 س 4 و 5 شود.

تولا. (اِخ) شهری در روسیّه که در شمال مسکو واقع است و 320400 تن سکنه دارد. کارگاههای تولید اسلحه و چاقوسازی و کارخانه های سماورسازی این شهر شهرت دارد. (از لاروس). رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل کلمه ٔ توله شود.


مودت

مودت. [م َ وَدْ دَ] (ع اِمص) موده. دوستی و محبت و صداقت و رفاقت و مهربانی و خیرخواهی و نیک اندیشی. (ناظم الاطباء). مصادقت. خلت. ود. وداد. مهر. حب. دوستی. مهربانی. (یادداشت مؤلف):
گفتم دلش چه دارد و عقلش چه پرورد
گفتا یکی مودت دین و یکی سنن.
فرخی.
مودت چون به خدمت استوار است
از این بهتر ترا دیگر چه کار است.
ناصرخسرو.
هرکجاکه عقیدت ها به مودت آراسته گشت اگر در مال و جان بایکدیگر مواسات رود... هنوز از وجوب آن قاصر باشد. (کلیله و دمنه). برزویه گفت قوی تر رکنی بنابر مودت کتمان اسرار دوستان است. (کلیله و دمنه).
حریف، عهد مودت شکست و من نشکستم
خلیل، بیخ ارادت برید و من نبریدم.
سعدی.
چون نبود خویش را دیانت و تقوی
قطع رحم بهتر از مودت قربی.
سعدی.
مودت اهل صفا چه در روی و چه در قفا. (گلستان). دانشمند پس از چند روز چون مودت معهود برقرار ندید... (گلستان).
- مکتوب مودت، مکتوب مودت اسلوب. مکتوبی که از روی نهایت دوستی نوشته شده باشد. (ناظم الاطباء).
- مودت اختتام، هر آن چه به دوستی مهر شده و انجام پذیرفته باشد. (ناظم الاطباء). که پایان آن با دوستی باشد. که به دوستی پایان یافته باشد.
- مودت کردن، دوستی کردن و اظهار اخلاص نمودن.

فرهنگ عمید

تولا

دوستی‌،
[مقابلِ تبرا] (فقه) دوستی با دوستان علی‌بن ابی‌طالب و فرزندانش،


مودت

دوستی کردن،
عشق و محبت، دوستی،

فارسی به عربی

مودت

صداقه

فرهنگ فارسی هوشیار

مودت

دوستی و محبت و صداقت و رفاقت

فرهنگ فارسی آزاد

مودت

مَوَدَّت، علاوه بر معانی مصدری، محبت، دوستی،

معادل ابجد

تولا، مودت

887

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری